25 ارديبهشت 92 هفته پيش رفتم نمايشگاه كتاب.اونقدر آدم كتاب خوني نيستم ولي از ديدن كتاب لذا مي برم و اگر دخترك بذاره دوست دارم كتاب بخونم.5-6 ساعتي تو نمايشگاه بودم.4 تا سالن كودك و نوجوان بود تا اونا رو بگردم كلي طول كشيد.سعي ميكردم با دقت و حساسيت براي پريناز كتاب بخرم.اونقدر كتاب هاي زياد اومده كه بعضياشونم زياد جالب نيستن. وقتي ميخواي كتابي انتخاب كني بايد كل صفحات رو ورق بزني تا عكس يا مطلب به دردنخور نداشته باشه.مثلا يه كتاب بود معرفي مشاغل.آقايي كه به عنوان نجار بود اونقدر كج و كوله و زشت بود با خودم گفتم بچه تو ذهنش چه تصوري از نجار ممكنه داشته باشه!!يا كتابي كه در مورد بسم الله گفتن قبل هركاري بود كه يه سري شيطونك توش بودن ...